هر که از اهل جهان گوشه عزلت نگرفت


رفت از دست و رگ خواب فراغت نگرفت

وحشت روی زمین زیر زمین خواهد یافت


هر که در روی زمین خوی به وحدت نگرفت

آمد انگاره و انگاره از این عالم رفت


هر که اندام ز سوهان نصیحت نگرفت

رفت بر باد فنا عمر گرامی افسوس


پیش این شمع کسی دست حمایت نگرفت

هر که در مجلس می گریه مستانه نکرد


خون دل خورد و گلاب از گل صحبت نگرفت

فقر مشاطه جو دست که دست از زر و سیم


تا نگردید تهی، دامن شهرت نگرفت

آفت زندگی و راحت مردن را دید


خضر از تشنه لبان آب ز خست نگرفت

صائب این با که توان گفت که با چندین درد


خبر از ما یکی از اهل مروت نگرفت